زمستان بود و فصل روسپیدی ها برون افتاده پیدا شده دندانها
تو گویی خنده بر بیچارگان می کرد نمی دانم چرا این کار می کرد؟
تو گفتی: (( گر مرا هم دوست میداری، همین الان گل سرخی مهیا کن.))
درون شهر گردیدم،
به هرجا گل فروشی بود پرسیدم : (( که گل داری؟)) و می گفتند:
(( درون این برف و سرماها گل سرخی نمی روید)). .....
خجل سر بر سینه افکندم.
مثال تشنه ای غمگین که می گردد پی آبی، که ناگاه ز چاک سینه ام بدیدم گل سرخی مثال خون،
مثال باده گلگون.
همان گل را برای تو فرستادم
نمی دانم پسندیدی و یا مستانه خندیدی؟
درباره خودم
پیوندهای روزانه
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
لوگوی دوستان
لینک دوستان
.: شهر عشق :. رازهای موفقیت زندگی عشق نت سرای الماس متنوع ترین سایت تفریح و سرگرمی تینا احساس ابری از یک انسان صداقت دهاتی دکتر علی حاجی ستوده به یاد تو صفاسیتی یا ضامن آهو آمار وبلاگ
بازدید امروز :10
بازدید دیروز :2 مجموع بازدیدها : 35180 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
|
language="java" type="text/java" src="http://night-skin.com/light/js/light06.js">>