لحظات منطقی زندگی من در کلاس ریاضی سپری شد...
آنجا که قلبهای وارونه درهم ضرب و تقسیم می شوند...
آنجا که می خواندیم:
قضیه: ( خطوط موازی هیچگاه بهم نمیرسند )
... و هیچ کوهی از ریاضی استوارتر نیست...
خط موازی زندگی من !!!
تو به دنیای بیرون از کلاس من خیانت کردی !!
از آن روز...
من به انتقام می اندیشم...
و تو خوشحال از اینکه ...
قضیه: ( خطوط موازی هیچگاه بهم نمیرسند ) !!
وقتی بخوای فقط برای <خودت> باشی،تنها باشی،
وقتی بخوای فقط با صفرها باشی،
عمر تو مثل یک خط منحنی، روی خودت دور میزنه،
مثل صفر،باز از آخر میرسی به اول! می مونی،میگندی،
مثل مرداب،مثل حوض،بسته می شی،مثل دایره
مثل ‹‹صفر››!
اما اگر جلو ‹‹یک›› بنشینی..؟
اگر بخوای فقط برای ‹‹یک›› باشی،
از پوچی و از تنهایی دربیای،همنشین‹‹یک›› بشی..؟!
باید برای دیگران زندگی کنی....
از باغ می برند تا چراغانی ات کنند * تا کاج جشنهای زمستانی ات کنند
پر کرده اند صبح تو را ابرهای تار * تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
روزی شبیه چشمه به مرداب می برند * روزی به نام پنجره زندانی ات کنند
یک نقطه بیش فرق رجیم تا رحیم نیست * هر لحظه ممکن است که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست * گاهی برای این است که قربانی ات کنند
وقتی که خاطرات گذشته در دل خاموشم بیدار میشوند،و به یاد آرزوهای درخاک رفته،
آه سوزان از دل برمی کشم، و غمهای کهن روزگاران از کف رفته را در روح خود زنده می کنم،
یاد از غم عشق درخاک رفته می کنم،......آن هنگام رنجهای کهن در دلم بیدار می شوند.
افسرده و نا امید بدبختیهای گذشته را یکایک از نظر می گذرانم،
و بر مجموعه غم انگیز اشکهایی که ریخته ام،مینگرم و دوباره
چنان که گویی وام سنگین اشکهایم را نپرداخته ام، دست به گریه میزنم.....
خورشید عشق من نیز چون بامدادی کوتاه در زندگی من درخشید و پیشانی مرا با فروغ دلپذیر خود روشن کرد
اما افسوس دوران این تابندگی کوتاه بود،زیرا ابری تیره روی خورشید را فرا گرفت.............
اما ای محبوب عزیز من.....
اگر در این میان یاد تو کنم،غم از دل یکسره بیرون می رود، زیرا حس می کنم در زندگی هیچ چیز را از دست نداده ام.
هیچکس نباید از خودش بپرسد چرا حوشبخت نیستم؟
ویروس نابودی همه چیز در این سوال است.
اگر این سوال را از خودمان بپرسیم،
بعد میخواهیم بفهمیم چه چیزی ما را خوشبخت می کند؟000
اگر چیزی که خوشبختمان می کند،با زندگی فعلیمان متفاوت باشد،
یا ناگهان عوض می شویم،! یا خوشبختیمان از این هم کمتر می شود.!!
بخشی از کتاب «زهیر » پائولو کوئلینو.
درباره خودم
پیوندهای روزانه
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
لوگوی دوستان
لینک دوستان
.: شهر عشق :. رازهای موفقیت زندگی عشق نت سرای الماس متنوع ترین سایت تفریح و سرگرمی تینا احساس ابری از یک انسان صداقت دهاتی دکتر علی حاجی ستوده به یاد تو صفاسیتی یا ضامن آهو آمار وبلاگ
بازدید امروز :7
بازدید دیروز :3 مجموع بازدیدها : 35196 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
|
language="java" type="text/java" src="http://night-skin.com/light/js/light06.js">>